خودکشی در لوکس بلاگ

خودکشی د ر فیس بوک

۱۳۹۱ فروردین ۲۴, پنجشنبه

۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

بازي حكم



همه چيز از يه بطری بازی شروع شد . . . !
كمی بعد از نيمه شب . . . !
روی يك ميز شش نفره همه مست و خراب . . . !
بطری چرخيد ، چرخيد و چرخيد . . . !
همه چشمها به چرخشش بود . . . !
... حركتش كم شد . . . !
كم تر و كم تر . . . !
تا بالاخره ايستاد . . . !
سرش به طرف من بود به هر حال من بايد اطاعت می كردم . . . !
با چشم مسير سر تا انتهای بطری رو طی كردم . . . !
آخرش رسيد به اون . . . !
نگاهم كرد و خنديد . . . !
بلند بلند می خنديد . . . !
دليل خنده هاش رو نمی فهميدم تا اينكه ساكت شد و خيره به من . . . !
به لباش چشم دوخته بودم منتظر اينكه بگه . . . !
رو دستات راه برو يا صورتت رو با سس بشور . . . !
يا يه چيزی مثل همينا . . . !
كه يهو كوبيد روی ميز و ابرو هاشو تو هم كرد . . . !
گفت : حـكـم . . . !
"عاشقم شو" . . . !
و من بايد عمل می كردم اين قانون بازی بود . . . !


از مرگ نترسید..

  • از مرگ نترسید.
    از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد..
    ترس از مردن
     

۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

مرگ مردن نیست..


ﻣﺮﮒ ﻣﺮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ :
ﻭ ﻣﺮﮒ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻔﺲ ﻧﮑﺸﯿﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ !
ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﮔﺎﻥ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ،
ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ !
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ
ﻭ ﺧﯿﺲ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ..

آدم ها میمیرند و می روند.


آدم هـا می آینـد
زنـدگی می کننـد
می میـرنـد و می رونـد ..
امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه
آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد
و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود
کـه تـــو می میـری

در حالـی کـه زنــده ای ..
خودکشی